جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۲

۱

درد دل دارم همانا وصل او درمان ماست

وز دو لعل آبدارش آتشی در جان ماست

۲

آنکه بر حالم نسوزد آن دل بی رحم تست

وآنکه با سر می نیاید محنت هجران ماست

۳

با طبیب درد ما گوی ای نسیم صبحدم

آنکه نپذیرد علاجی درد بی درمان ماست

۴

گو بیا بر دیده ی من جای کن تا گویمت

این قد چون نارون سرو سرابستان ماست

۵

گرچه سرو ناز بستانی ز ما سر می کشد

چون رسد اینش چو او پیوسته در فرمان ماست

۶

من که در کنج قناعت نیم نانی می خورم

در مقام فقر صد جمشید و کی دربان ماست

۷

از جهان چون تکیه بر درگاه لطفش کرده ام

از عطا و بخشش او هر دو عالم زان ماست

تصاویر و صوت

نظرات