
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۲۳
۱
من ز هجران تو سرگشته و سرگردانم
به چه رو من ز سر کوی تو سرگردانم
۲
به سر کوی وفای تو بتا در طلبت
همچو گویی من غمدیده به سرگردانم
۳
آسیاب نظرم تا بکی ای جان ز فراق
شب همه شب به غم از خون جگر گردانم
۴
گر یکی تیر مژه سوی جهان اندازی
جان ز شوق دو کمان تو سپر گردانم
۵
کمیا خاصیتی من شده ام خاک درت
از سر لطف تو ملحوظ نظر گردانم
۶
چون شدم خاک درت ای دل و دین از دل و جان
نظری بر من خاکی کن و زر گردانم
۷
آخر انصاف بده سیمبرا گرد جهان
خویشتن در طلبت چند به سرگردانم
تصاویر و صوت

نظرات