جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۲۴

۱

اگرچه سوخت در غم استخوانم

علاج درد هجرانش ندانم

۲

مرا عمریست تا در دل غم اوست

از آن درد ای عزیزان ناتوانم

۳

ترّحم بر من بیچاره فرضست

که از عشق رخت زار و نوانم

۴

چو سرو قد او از چشم جانم

روان شد با قدش جان شد روانم

۵

دلم بربود و آنگه قصد جان کرد

بیا کاین شیوه ها را نیک دانم

۶

تو را زین بیش بودی مهربانی

وگر مهرت نباشد من نمانم

۷

کنارم پر ز اشک از روز هجرت

کناری نیست باری زین میانم

۸

چو بلبل وقت گل در بوستانها

بیا بشنو ز دستانها فغانم

۹

ز وصلت گر نداری شاد ما را

من از بهر غم تو در جهانم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۸۷

نظرات