جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۲۹

۱

در جمال رخ تو حیرانم

در دو زلف تو دل پریشانم

۲

چون نشستی درون دیده ی ما

گوهر اشک بر تو افشانم

۳

تو طبیب دل منی به جهان

از تو باشد دوای درمانم

۴

خود ز لعلت دوای من نکنی

لاجرم من به درد در مانم

۵

گرچه با ما بتا نه چندانی

من به عشقت هزار چندانم

۶

گر تو روی از رهی بگردانی

من سر از طاعتت نگردانم

۷

خاک پایت به عالمی ندهم

تو ندانی من این قدر دانم

۸

دانم ای جان که جمله آنی تو

من بیچاره بنده ی آنم

۹

غیر اخلاص و بندگی کردن

بر خود ای جان گنه نمی دانم

۱۰

تو گلی در میان چندین خار

من چو بلبل به گل ثناخوانم

۱۱

تو به خواب خوشی و من ز غمت

به فلک برشدست افغانم

۱۲

بر گلت همچو بلبلی مستم

که به دستان هزار دستانم

۱۳

در برم گیر یک زمان از لطف

چون بدان قامت تو نازانم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۸۹

نظرات