
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۴۳
۱
گفته بودی از لبت درمان کنم
وز وصالت یک شبی مهمان کنم
۲
از در بختم درآ بی انتظار
تا جهان در پای تو قربان کنم
۳
تا به کی من دیده بی خواب را
در فراق روی تو گریان کنم
۴
تا به چند آخر دل غمدیده ام
بر سر نار غمت بریان کنم
۵
در فراق روی خوبت تا به کی
انتظار وعده جانان کنم
۶
کرده ای فرمان به جانم بنده ام
من ز جان و دل تو را فرمان کنم
۷
سرو را گر هست جای اندر سر آب
من تو را مأوا میان جان کنم
تصاویر و صوت

نظرات