جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۴۵

۱

درد ما را با غمت چون نیست درمان چون کنم

وین سر سرگشته ام را نیست سامان چون کنم

۲

دل ضعیفست ای مسلمانان به فریادم رسید

چون ندارد طاقت آن بار هجران چون کنم

۳

در امید صبح دیدارش به جان آمد دلم

وین شب هجران نمی آید به پایان چون کنم

۴

در هوای کعبه وصلش تکاپویی زدم

چون نمی بیند دلم حدّ بیابان چون کنم

۵

من به عید روی چون خورشید تابانش بگو

این محقّر جان به پیش دوست قربان چون کنم

۶

دیدن دیدار رویت نازنینا مشکلست

بار هجران رخت را بر خود آسان چون کنم

۷

دوستان گویند طوفی در چمن کردن خوشست

با قد یارم نظر بر سرو بستان چون کنم

۸

ای صبا حال دلم با بلبل بستان بگو

با رخ همچون گلش میل گلستان چون کنم

۹

جان ز ما درخواست آن نور دو دیده در جهان

من دریغ از جان شیرین رای جانان چون کنم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۹۵

نظرات