جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۴۶

۱

دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم

هر زمان از آتش دل دیده را پر خون کنم

۲

ای دو زلف کافرت خود سر فرو نارد به ما

ای نگار ماه رخ گر صد هزار افزون کنم

۳

در شب هجران ز روی چون زر و سیماب اشک

گر تو می خواهی جهانی را از آن قارون کنم

۴

من جهان بین را ز بهر دیدنت خواهم ولی

گر تو فرمایی ز راه حسرتش بیرون کنم

۵

چون کنم از بی وفا دلبر شکایت با کسی

گر کنم هم شکوه ای از طالع وارون کنم

۶

گر ببارم اشک خونین از جفایش دور نیست

لیک از آن ترسم که ناگه عالمی جیحون کنم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۹۵

نظرات