جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۴۹

۱

تا به کی دل را ز درد عشق تو پر خون کنم

دیده نم دیده را در هجر تو جیحون کنم

۲

هر شب از دست فراقت چند بار از راه چشم

زعفرانی رنگ رخسارم ز خون گلگون کنم

۳

چون الف بودم قدی داری روا ای بیوفا

کان الف را هر دم از درد فراقت نون کنم

۴

گفته بودی در غمم چونی چه گویم درد دل

بی رخت ای نور دیده زندگانی چون کنم

۵

درد عشقم همچو افسانه ست نزد خاطرت

در نمی گیرد اگر خود صد هزار افسون کنم

۶

دیده ام بر من حسد دارد نگر تا چاره چیست

گر مفر باشد ز راه غیرتش بیرون کنم

۷

ناله گاه از درد دوری می کنم بیچاره وار

گاه از جور و جفای گردی گردون کنم

۸

گرچه درویشم ولی از کیمیای وصل تو

گر بیابم خویشتن را در شبی قارون کنم

۹

هم امیدم هست روزی در جهان کز وصل من

خاک در چشم حسودان خسیس دون کنم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۹۶

نظرات