جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۵۲

۱

من مسکین به جهان یار ندارم چه کنم

جز غم عشق رخش کار ندارم چه کنم

۲

بار عشق تو چو کوهست و تن از ضعف چو کاه

بیش ازین طاقت این بار ندارم چه کنم

۳

دارم از جور تو بسیار شکایت لیکن

پیش کس زهره ی گفتار ندارم چه کنم

۴

مشکل آنست که بیمارم و در درد غمش

جان فدا کردم و تیمار ندارم چه کنم

۵

ساکن کوی تو گفتم که شوم یکباره

بر سر کوی تو چون بار ندارم چه کنم

۶

تو نداری خبر از حال من خسته و من

طاقت زحمت اغیار ندارم چه کنم

۷

جز غم دوست که پیوسته ندیمست مرا

در جهان مونس و غمخوار ندارم چه کنم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۰۸

نظرات