
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۵۳
۱
بگو که با غم هجران روی او چه کنم
ره وصال ندارم به سوی او چه کنم
۲
چو نیست بار مرا در وصال خلوت دوست
به کام دشمن بدگو به کوی او چه کنم
۳
نه صبر بودن بی او نه طاقت ستمش
به جان رسید دل من ز خوی او چه کنم
۴
شبی نظر به مه چارده فتاد مرا
نداشت روشنی مهر روی او چه کنم
۵
مرا به زلف چو چوگان براند از بر خویش
دلم اگر نشود همچو گوی او چه کنم
۶
به عشق زلف و رخش مایلم به عنبر و گل
درین و آن نبود رنگ و بوی او چه کنم
۷
به جست و جوی وصالش نمی شود حاصل
ولی اگر نکنم جست و جوی او چه کنم
۸
ز حسرت گل رخسار و شکّر لب او
شدم نزار و پریشان چو موی او چه کنم
۹
کنند سرزنشم کز جهان چه می خواهی
درین جهان بجز از گفت و گوی او چه کنم
تصاویر و صوت

نظرات