جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۶۰

۱

گفتم که عهد یار جفاجوی بشکنم

یاد وصالش آمد و بگرفت دامنم

۲

از مهر روی خوب تو چون ذرّه ز آفتاب

سرگشته در هوای تو ای دلستان منم

۳

سر درنیاورم به بهشت برین و حور

چون گشت خاک کوی تو جانا نشیمنم

۴

آن ماه دلستان ز سر عجب و ناز گفت

او خوشه چین چرا شده آخر ز خرمنم

۵

دادم جواب کای بت دلخواه نازنین

در سر چو نور دیده و جانی تو در تنم

۶

پای دلم مقید زنجیر زلف تست

تا کی دو دست شوق ز هجران به سر زنم

۷

بازآی تا به دامن وصلت زنم دو دست

جان جهان فدای رخ آن صنم کنم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۰۰

نظرات