
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۶۲
۱
در این جهان دل خود را شکسته می بینم
چو زلف یار بر او باد بسته می بینم
۲
تن ضعیف نزار بلاکش خود را
ز درد روز فراق تو خسته می بینم
۳
بعیدم از رخ چون ماه تو تو رخ بنما
که ماه روی تو بر خود خجسته می بینم
۴
امید بود دلم را که برخورد ز وصال
ولی چو عهد تو بازش شکسته می بینم
۵
به روی من نگشایی در وصالش را
چرا همیشه در این باب بسته می بینم
۶
خیال بود که برخیزم از غمت لیکن
درون دیده خیالت نشسته می بینم
۷
به چشم و روی تو سوگند می خورم که به باغ
مدام نرگس و گل گشته دسته می بینم
تصاویر و صوت

نظرات