
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۶۴
۱
نه بخت آنکه شبی با تو روبرو بنشینم
نه دل دهد که به جای تو دیگری بگزینم
۲
زحال زار من ای هر دو دیده ام خبرت نیست
که نیست در غم تو غیر آه و ناله قرینم
۳
برفتی از برم ای ماه سروقد گل اندام
بگو که باز کی آن روی دلستان تو بینم
۴
بر آسمان شدم افغان ز روز هجر و جدایی
فراغتیست به وصلت مرا ز ملک زمینم
۵
تراست شادی ایام وصل دلداران
ترّحمی بکن آخر که در فراق حزینم
۶
تراست از من مسکین فراغتی چه توان کرد
من بلاکش بیچاره در فراق چنینم
۷
به غیر تلخی هجران ندیده ام به جهان هیچ
اگر سؤال کنندم به روز بازپسینم
تصاویر و صوت

نظرات