جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۶۵

۱

نه یاریی دهدم بخت تا رخت بینم

نه طاقتی که دمی در فراق بنشینم

۲

نه صبر آنکه برآرم دمی نفس بی تو

نه آنکه غیر تو خواهم کسی که بگزینم

۳

دلم ببردی و آنگاه قصد جان کردی

مکن مکن که منت دوستدار دیرینم

۴

من از تو دست ندارم به تیغ بیزاری

اگر جفا به سر آید هزار چندینم

۵

تویی چو سرو روان پیش ما دمی از لطف

بیا که درد از آن قامت تو برچینم

۶

نسوخت بر من بیچاره هیچکس را دل

به غیر شمع که می سوزد او به بالینم

۷

به غمزه ی چو سنانم مریز خون به ستم

مزن به تیر جفا ز ابروان پرچینم

۸

اگر تو رخ به رخم می نهی به اسب مراد

وگر نه عرصه وصلت بگو برچینم

۹

نمی رود بجز از کوی تو دلم جایی

که کرده ای دل مسکین ز زلف پرچینم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۰۱

نظرات