
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۷۱
۱
دیگر هوای عشق تو در سر گرفتهایم
عشق رخ چو ماه تو از سر گرفتهایم
۲
بر یاد آن دو چشم و لب لعل دلکشت
از بادهٔ خیال تو ساغر گرفتهایم
۳
دایم خیال قدّ چو سرو روان تو
از سر برون نکرده و در برگرفتهایم
۴
در ظلمت فراق تو گم گشت دل ز من
وز بوی جعد زلف تو ره برگرفتهایم
۵
سیماب چون گهر ز دو چشمم چکد ولی
رخ را به روز هجر تو در زر گرفتهایم
۶
تا پای طاقتست دوان در طلب شویم
تا دست هست دامن دلبر گرفتهایم
۷
جان از برای دیدن جانان خوش است و ما
بیوصل تو دل از دو جهان برگرفتهایم
۸
از چشمهٔ زلال وصالت نخورده جام
با آتش فراق تو خوش درگرفتهایم
تصاویر و صوت

نظرات