جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۷۵

۱

دور از تو دلبرا چه جفاها کشیده ایم

وز طعن دشمنان چه سخنها شنیده ایم

۲

آنها که دیده از غمت ای نور دیده دید

نشنیده ایم از کس و هرگز ندیده ایم

۳

در دور چرخ سفله ز دست حریف هجر

بس جرعه ی جفا که به یادت کشیده ایم

۴

گویی که چیست حاصل عمرت ز عشق ما

دل رفت در پیش طمع از جان بریده ایم

۵

از اشتیاق آن دهن همچو میم تو

چون نون ز بار محنت هجران خمیده ایم

۶

زین بیش خون مردمک دیده ام مریز

کاو را به نار و خون جگر پروریده ایم

۷

ما ذرّه وار در سر بازار مهر یار

شادی به باد داده و غم را خریده ایم

۸

گر دوست یاد ما نکند ما ز مهر دل

بر یاد دوست جامه جان را دریده ایم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۰۵

نظرات