
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۷۷
۱
دیده دیدن رویت ز خدا می طلبیم
در رخ نور وشت نور و صفا می طلبیم
۲
مدّتی تا ز غمت دل به جفا بنهادیم
لیکن از کوی صفا بوی وفا می طلبیم
۳
ما نداریم گناهی، چو تو می گویی نیست
عفو آن از کرم و لطف شما می طلبیم
۴
در دلت گرچه ز ما بود کدورت حالی
از درون دل تو ذوق و صفا می طلبیم
۵
عیب ما خود همه اینست که مشتاق توایم
لب یار و لب جام و لب ما می طلبیم
۶
مرغ جانیم در این قالب تن روزی چند
لاجرم از دو جهان روی هوا می طلبیم
۷
سرو بالای تو ار سایه بینداخت به ما
ما ز بالای تو ای دوست بلا می طلبیم
۸
پرتو نور رخت گرچه جهانگیر شدست
ما زکاتی ز تو از بهر گدا می طلبیم
تصاویر و صوت

نظرات