جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۷۸

۱

قدر روز وصل تو نشناختیم

لاجرم جان و جهان درباختیم

۲

چون شکر در آب و موم از آفتاب

در فراق روی تو بگداختیم

۳

تا تو شمشیر جفا برداشتی

ما سپر در روی آب انداختیم

۴

آتشی در خرمن ما زد غمت

با وجود سوختن درساختیم

۵

در چنین حالی که ما را رو نمود

دوستان از دشمنان نشناختیم

۶

ای بسا اسب وفا کاندر جهان

در پی مهر و وفایش تاختیم

۷

چون خیالش در نمی گنجد به چشم

خانه دل را بدو پرداختیم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۰۶

نظرات