
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۰۹۰
۱
جز درگه تو راه به جایی نمی بریم
بر درد خویش ره به دوایی نمی بریم
۲
هرچند جان دهیم به کوی تو از وفا
یک لحظه نیست کز تو جفایی نمی بریم
۳
گفتم گدای تو گشتم غمم بخور
گفتا برو صداع گدایی نمی بریم
۴
گفتم چه کرده ام بجز از مهر و دوستی
زین بیش دوست ره به خطایی نمی بریم
۵
بالای تو بلای دل ماست بر دلم
نگذشت یک نفس که بلایی نمی بریم
۶
گویی برو ز کوی من آخر کجا روم
از کوی تو که راه به جایی نمی بریم
۷
بیمارم از دو چشم تو و جز به لعل تو
ره در جهان دگر به شفایی نمی بریم
تصاویر و صوت

نظرات