جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۹۷

۱

چون صبا از زلف یارم هر سحر آرد نسیم

جان و دل خواهم کنم ایثار پای او نه سیم

۲

جان چه باشد دل که گوید در جهان نامش مبر

زآنکه جانها بیش ارزد صحبت یار قدیم

۳

آن چنان یاری که پیش جان نمی آید به هیچ

دلپذیری دلبری شیرین زبانی بس ندیم

۴

بازم از سودای عشقت مست و شیدا کرده ای

زان دو چشم همچو نرگس زان دو زلف همچو جیم

۵

زلف او جیمست و جمشیدش کمینه بنده ایست

خاصه چون باشد دهان تنگ او مانند میم

۶

من گدای کوی وصل دوست گشتم زان سبب

کی گدای کوی را محروم بگذارد کریم

۷

آتشین دل دلبری دارم خدا را چون کنم

ای عزیزان همّتی کان دل مگر گردد رحیم

۸

در شب وصلش رقیب آمد که بر بندد رهم

گفتمش لاحول از احوال شیطان رجیم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۱۲

نظرات