جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۹۹

۱

ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم

نام تو ورد زبانست و ز جانت خوانیم

۲

گرچه ملّاح جهانیم به دریای غمت

چون وزد باد جفای تو به جان درمانیم

۳

سرو سامان نبود مردم سودازده را

در غم عشق تو زان بی سر و بی سامانیم

۴

وعده وصل همی داد مرا دلبر و باز

صبر فرمود مرا از وی اگر بتوانیم

۵

جان شیرین جهت صحبت جانان باشد

تو مپندار که ما از تو به جان وامانیم

۶

دردمندیم و لب لعل تو درمان منست

عمرها رفت که ما در پی آن درمانیم

۷

گر به بوسیدن پایت بدهی فرمانم

تا بود جان به جهان بنده آن فرمانیم

۸

گر کند دیده ی ما میل به رویی جز تو

در جهان راست که ما ناکس تردامانیم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۱۳

نظرات