جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۱۱

۱

مرا غمی که ز عشق تو بر دل ریش است

به شرح راست نیاید که غم از آن بیش است

۲

ز طعن دشمن بیهوده گوی بر تن من

به جای هر سر مویی ز غم سری بیش است

۳

مرا ز خویش ملالست خاصه بیگانه

ولی ترحّم بیگانه بهتر از خویش است

۴

برو تو ای دل بیچاره و به ترکش گوی

وفا مجوی ز یاری که او جفاکیش است

۵

ایا نسیم صبا گر به دوست برگذری

بگو که بی تو به کام دل بداندیش است

۶

مرا به ملک جهان نیست جز غمت کاری

اگرچه خلق جهان را همه غم خویش است

۷

یقین که گوشه ی درویشی از دو عالم به

که پادشاه جهان پاسبان درویش است

تصاویر و صوت

نظرات