
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۱۱۴
۱
به جان آمد دل از هجر حبیبان
ندارد طاقت جور رقیبان
۲
ز عشق تو مرا دردیست در دل
نمی دانند درمانش طبیبان
۳
نمی پرسی ز حال زارم آخر
نمی گویی شبی مسکین غریبان
۴
چه خوش باشد شبی تا روز در باغ
ندای چنگ و بانگ عندلیبان
۵
خصوصاً وقت گل در شادکامی
نشسته روی در روی حبیبان
۶
نصیب من ز گل خارست باری
چرا گشتم چنین از بی نصیبان
۷
اگر مجنون شوم از غم عجب نیست
که عشقت می برد آب لبیبان
۸
نمی دانی جهانی در فراقت
گهی دامن درند و گه گریبان
تصاویر و صوت

نظرات