
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۱۲۹
۱
در چمن تا قد آن سرو روانست روان
خونم از دیده غمدیده روانست روان
۲
گرچه آید سوی ما هم به نثار قدمش
پیش او جان و تن و روح روانست روان
۳
گر دل و جان و تن و روح نباشد درخور
نقد این جمله بگوئیم روانست روان
۴
زندگی بی تو نخواهیم که این جان عزیز
در تنم بی رخ تو بار گرانست گران
۵
بودم اندیشه که او ترک جفا خواهد کرد
آن جفاپیشه چو دیدیم همانست همان
۶
میل او جمله سوی ما به جفا بود و ستم
گرچه کردیم وفا باز برآنست بر آن
۷
میل ما گرچه نداری نکنم قطع طمع
زآنکه در باغ جهان سرو چمانست چمان
۸
غایب از چشم من دلشده زنهار مشو
که تو جانی و جهان زنده به جانست به جان
۹
دل و جان دادم و مهرت بخریدم آخر
سر به سر سود من خسته زیانست زیان
۱۰
گرچه از کار جهان چشم وفا نتوان داشت
در جهان یار وفادار جهانست جهان
تصاویر و صوت

نظرات