
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۱۳۴
۱
مکن تو روی چو خورشید خود ز ما پنهان
که نیست بر دل سرگشته ام جفا پنهان
۲
به جان رسید دل از درد دوریت یارا
مکن به درد دل خسته ام دوا پنهان
۳
بیا به غور دل خسته ام برس روزی
که درد عشق نمی دارم از شما پنهان
۴
مگر که درد دلم پیش تو صبا گوید
چو نیست راز دل خلق از صبا پنهان
۵
اگر گنه ز من و گر خطا بود از تو
بیا که می نتوان داشت ماجرا پنهان
۶
مکن تو تکیه به سالوس و زرق تا دانی
که نیست در دو جهان هیچ از خدا پنهان
۷
به غور حال تو بیگانه واقفست و کنون
همی کنی غم دل را به آشنا پنهان
تصاویر و صوت

نظرات