
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۱۳۹
۱
تا به کی جان و جهان در سر کارت کردن
پس نظر بر من مسکین به حقارت کردن
۲
تا به کی ریختن خون من خسته جگر
غمزه سحر نمایت به اشارت کردن
۳
بیخود از خاک لحد نعره زنان برخیزم
گر رسی بر سر خاکم به زیارت کردن
۴
جان و دل دادم و عشقت بخریدم صنما
چون بدیدم به ازین نیست تجارت کردن
۵
لشگر شوق تو چون ملک و جودم بگرفت
ازچه رو دست برآورد به غارت کردن
۶
باز کن روی که جان در قدمت افشانم
بر من ار عیب نگیری به جسارت کردن
۷
سخن جان و جهان گفتم و جرمیست عظیم
این زمان فارغم از فکر کفارت کردن
تصاویر و صوت

نظرات