
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۱۴
۱
ترا با ما بگو جانا چه کین است
که با ما دایماً رایت چنین است
۲
به چشم خشم در ما بنگری تیز
دو طاق ابروانت پر ز چین است
۳
ندارم در غمت یک دوست باری
چه گویم دشمنم یک رو زمین است
۴
ولیکن دوست پروردن ندانی
به عاشق کشتنت صد آفرین است
۵
به جور از دوست برگشتن ندانم
غمت در دل مرا نقش نگین است
۶
کسی کاو از جفا برگردد از دوست
در این مذهب ورا نه دل نه دین است
۷
بشد عمری مسلمانان که در دل
مرا مهر رخ آن مه جبین است
نظرات