
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۱۴۳
۱
به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن
مراد من بود از گل جمال او دیدن
۲
گرفته دست نگاری به دست در بستان
به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن
۳
چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش
به گاه بوسه ربودن به دست پیچیدن
۴
ز سرو قامت رعنای او به وقت کنار
هزار درد توان از میان او چیدن
۵
چو نرگس ارچه شد آزاد قامتش چه خوشست
بنفشه وار مرا خاک پاش بوشیدن
۶
دو چشم مست تو بر حال من نمی بخشد
اگرچه سهل بود پیش مست بخشیدن
۷
ز ابر رحمت حق گرچه گریه خوش باشد
خوشست نیز چو گل ز آفتاب خندیدن
۸
ز شاه مات جفایش عناست بر دل من
نماند چاره ی ما غیر عرصه برچیدن
۹
سخن زیاده مگوی ای جهان که حیف بود
گهر به دست خرد دادن و نسنجیدن
تصاویر و صوت

نظرات