جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۱۵۵

۱

ای نور دیده یک شبی ما را ز وصلت شاد کن

وز بند روز هجر خود یکدم مرا آزاد کن

۲

کاشانهٔ جان من غمگین خرابست از غمت

بازآ به عدل وصل خود کلّ جهان آباد کن

۳

دل بردی از دستم ولی افکندی اش در پای غم

آخر که گفتت دلبرا با ما همه بیداد کن

۴

یکدم فراموشم نه ای از دل که دل خود جای تست

آنگه که بشکیبد دمی آخر ز لطفش یاد کن

۵

گر خانه ی عشق رخش معمور می خواهی دلا

دل بر جفای او بنه پابستش از بنیاد کن

۶

تا کی کشی ای دل جفا از جور یار بی وفا

از غایت بیداد او رو در جهان فریاد کن

۷

از دست جورت خون دل از دیده می بارم مدام

گر نیست رحمی بر منت بر اشک مردم زاد کن

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۳۳

نظرات