جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۱۷۵

۱

ای عارض زیبای تو نازک تر از برگ سمن

وی قد جان آرای تو رعناتر از سرو چمن

۲

من در فراق روی گل فریادخوان چون عندلیب

تا کی چنین فارغ دلی از ناله و فریاد من

۳

هر چند دوری از وفا فکری کن از روز جزا

زین بیشتر تیر جفا بر جان مهجوران مزن

۴

از شرم آن لعل لبان هر صبحدم در بوستان

نبود عجب ای دوستان گر غنچه نگشاید دهن

۵

گر حال من در هجر تو زین پس چنین خواهد گذشت

جانا نمی خواهم دگر بی وصل تو جان در بدن

۶

گر بوی لطفت ای صنم روزی به خاکم بگذرد

حقّا که از شوقت به خود چون حلّه گردانم کفن

۷

ای سرو سیم اندام ما بخرام با ما تا کنم

ایثار خاک مقدمت بود و وجود خویشتن

۸

یعقوب محنت دیده ی ما را امیدست تا مگر

از لطف باد صبحدم بویی رسد از پیرهن

۹

تا کی زنی بر جان من تیغ جفا مردی بود؟

کاندر جهان مردمی مردی بود کمتر ز زن

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۴۰

نظرات