
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۱۷۷
۱
صبح وصال کی دمد زین شب لاجورد من
شکوه هجر چون کند این دل پر ز درد من
۲
آتش اندرون من در تو اثر نمی کند
هم اثری کند مگر در دل آه سرد من
۳
خون دلم ببین که چون می رود از دو چشم جان
ای دل و دیدگانم از غصّه به روی زرد من
۴
نیک به غور من برس کز غم تو چه می کشم
ور نرسی به غور ما کی برسی به گرد من
۵
با قد همچو سرو ناز ای بت شوخ دلنواز
از لب لعل خویش باز برده خواب و خورد من
۶
ششدر خاروش دگر کرد زیاد داو را
از شش و پنج و چار بین نرد حریف نرد من
تصاویر و صوت

نظرات