
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۱۸۵
۱
آه از ستم زمانه ی دون
کاو کرد مرا جگر پر از خون
۲
از درد فراق آن دلارام
از دیده روان شدست جیحون
۳
قدی چو الف که بود ما را
از تاب فراق کرد چون نون
۴
لیلی صفتا منم ز شوقت
سرگشته به کوه و دشت مجنون
۵
عشق رخت ای بت ستمگر
نتوان که ز دل کنیم بیرون
۶
از دیده نمی رود خیالت
یادم نکنی ز بخت وارون
۷
چشم تو بریخت خون دلها
هردم به هزار مکر و افسون
۸
آب رخ ما ز آتش هجر
کردی تو به خاک راه هامون
۹
بر هر دو جهان تو حاکمی عدل
ما را نرسد چگونه و چون
تصاویر و صوت

نظرات