
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۱۸۹
۱
تا به کی مسکین دلم باشد ز هجرانت حزین
رحم کن بر حال من طاقت ندارم بیش ازین
۲
گفته بودی در وفایت عهد بر جا آورم
نیست گویی در دلت عهدی که کردی پیش ازین
۳
عهد مشکن چون دو زلفت در وفای من بکوش
تا کنم بر جانت ای جان صد هزاران آفرین
۴
از وصالم یک زمان بنواز جانا تا شوم
بر درت از جان غلام کمترین را کمترین
۵
عقل می گوید برو ترک غم عشقش بگوی
چون کنم ترک غمش کاو هست چون نقش نگین
۶
مهر مهرت از دل پر آتش ما چون رود
مهر رویت در دل ما هست چون نقش نگین
۷
با وجود آنکه کردی بس جفا بر جای من
در سر کار تو کردم در جهان دنیا و دین
۸
گرچه برگشتی ز من، من سر نگردانم ز تو
شیوه ی مردان نباشد ای دلارامم چنین
۹
گرچه بگزیدی کسی دیگر به جای من ولی
در جهان جز روی خوبت کی بود ما را گزین
تصاویر و صوت

نظرات