جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۱۹

۱

به تابستان خوشی در ماهتابست

که در عکس رخش در ماه تابست

۲

به بستان نرگس مخمور در صبح

ز چشم سرخوشت مست و خرابست

۳

نه مستست و نه مخمور و نه هوشیار

ز بوی عشق تو در عین خوابست

۴

نمی تابد به عالم روی خورشید

مگر زآن رو که ماهم در نقابست

۵

چرا ابروی شوخ دوست با ما

چنین پیوسته در عین عتابست

۶

دوا جستم ز لعلش بی تکلّف

طبیب درد من تلخش جوابست

۷

بگفتا صبر می باید به کارت

دو چشمم از صبوری چون سرابست

۸

جهان را نیست باری رنگ و بویی

که ذوق عیش در عهد شبابست

۹

نمی دانم ز درد عشق باری

جهان را جان و دل یکسر کبابست

تصاویر و صوت

نظرات