جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۱۹۳

۱

جان بدادم در فراق روی او

چند سرگردان شوم در کوی او

۲

دیده ی حسرت نهاده بر رهم

تا مگر باری ببینم روی او

۳

خوبرو یاریست لیکن تندخوی

دل به جان آمد مرا از خوی او

۴

از دل خود رشک می آید مرا

تا چرا گشتست هم زانوی او

۵

با همه جوری که از او می برم

ناگزیرم ناگزیر از روی او

۶

رو نگردانم ز دست یار خویش

تیغ جور ار بارد از باروی او

۷

خوش نسیمی می دمد از صبحدم

می روم گرد جهان بر بوی او

۸

گر جهان سر تا به سر حوری شود

دیده ی جان باشدم بر سوی او

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۴۷

نظرات