
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۲۲۹
۱
نگران خم ابروی توام پیوسته
دیده جان به جمال رخ تو در بسته
۲
کام کس زین لب لعل شکرینت ندهی
دل خلقی به چه در زلف خودی وابسته
۳
هوش و گوش و دل و جانم همگی سوی تو شد
کمر چاکریت از دل و جانم بسته
۴
یارب آن روز چه روزی بود آن دم چه دمی
که به وصل تو رسم وز غم هجران رسته
۵
نرسیده به وصال تو دمی دست دلم
خار هجران رخت جان جهانی خسته
۶
گل برآورد فغان در چمن از غایت حسن
گفت ای سرو تو چونی و منم گل دسته
۷
سرو بشنید که گل لاف ز خوبی می زد
گفت بر دسته تویی لیک منم بر رسته
۸
گر ز مهرت اثری بر رخ گلگون افتد
نه ز تو بوی بماند نه ز رنگت دسته
۹
رنگ و بویی چو ندارم به جهان آزادم
لاجرم بر لب جو در چمنم پیوسته
تصاویر و صوت

نظرات