
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۲۳۲
۱
جان در غم فراقت دل بر بلا نهاده
مرغ دل ضعیفم در قیدت اوفتاده
۲
دل بسته ام به زلفت مگشایش از هم ای جان
زین رو که دیده جان بر روی تو گشاده
۳
تو شهسوار عشقی بر بادپای هجران
با تو چه چاره سازد بیچاره پیاده
۴
بنشست پیش قدّت سرو چمن ز خجلت
وانگه به پای ماچان بنگر که ایستاده
۵
مسکین دل ضعیفم در عالم حقیقت
گویی به عشق رویت از مادری بزاده
۶
اخلاص ما به رویت بیرون ز حدّ و حصرست
آن دم مباد این دل بیرون رود ز جاده
۷
آن ترک شوخ چشمش دارد کمان ابرو
از غمزه اش حذر کن چون مست شد ز باده
۸
جز این و آن ندانم دانم که چشم مستش
صد شور و فتنه باری اندر جهان نهاده
۹
هر شب چو ماه کاهم در حسرت وصالش
هر روز درد عشقش بر جان ما زیاده
تصاویر و صوت

نظرات