
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۲۳۸
۱
بنفشه چون سر زلف بتان سر افکنده
به پیش زلف تو نرگس ز جان شده بنده
۲
نیازمند وصال توأم مرا بنواز
که نیست بنده مسکین به هجرت ارزنده
۳
به جان تو که ازین بیشتر به درد فراق
دلم مکن چو سر زلف خود پراکنده
۴
گرم شبی بنوازی به وصل جان پرور
لب جهان کنم از وصل دوست پر خنده
۵
وصال عید و شب شادیست و فصل بهار
به روزگار همایون و بخت فرخنده
۶
دعای جان تو گویم ز جان که بر دو جهان
مدام سایه لطف تو باد پاینده
۷
هرآنکه هست ترا دوست در جهان خرّم
حسود جاه تو را هر دو دیده برکنده
تصاویر و صوت

نظرات