جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۲۴۰

۱

این دل محنت و بلا دیده

دایم از دست خود جفا دیده

۲

ننشیند به کو شده چه کنم

با دل پر زنان و با دیده

۳

گر دهد ترک عشق به باشد

کاو ز بالای تو بلا دیده

۴

دیده ی من به کار می باید

بهر دیدار تو مرا دیده

۵

دولت وصل تو طبیب دلم

درد ما را مگر دوا دیده

۶

چه کنم این دل بلاکش من

بارها از تو بارها دیده

۷

بس عجب آن نگار سنگین دل

بر من این ظلمها روا دیده

۸

دل مسکین من ز درد فراق

چه بگویم که او چه ها دیده

۹

ما گدای دریم و تو شاهی

شاه همّت هم از گدا دیده

۱۰

سرو نازی تو در سرابستان

سرکشی او همه ز ما دیده

۱۱

پاک بازیم در وفاداری

بگشاییم بر خطا دیده

۱۲

با خداوند کی وفا کردست

بنده ی هندوی بها دیده

۱۳

عقل گفتا به مردم چشمم

کاین بلاها دل از شما دیده

۱۴

گرنه پیک خبر شدی دیده

کی شدی دل ز دست نادیده

۱۵

گوش باید شنیده نشنیده

چشم داریم دیده نادیده

۱۶

اعتمادی مکن به کار جهان

کز جهان کی کسی وفا دیده

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۶۲

نظرات