جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۲۴۲

۱

آه از این روزگار گردیده

آه از این کار ناپسندیده

۲

جان رسیدم به لب بگو چه کنم

از جفای تو ای دل و دیده

۳

از جفاهای چرخ بی قانون

خون فشانیم دایم از دیده

۴

ای بسا خار کز غمت خوردیم

یک گل از باغ وصل ناچیده

۵

من ز وصف جمال او گشتم

عاشق روی دوست نادیده

۶

همه چشمی جمال تو طلبند

خوش بود مردم جهان دیده

۷

هیچ دانی بتا که آن بالا

بر دل ما بلاست از دیده

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۶۳

نظرات