
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۲۴۳
۱
دل من از غم تو گرد جهان گردیده
ناکسم من به جهان چون رخ تو گردیده
۲
حال مسکین دل ما را تو چه پرسی آخر
حال او چون سر زلفین تو شد شوریده
۳
صبر گفتی بکن ای دوست به ایام فراق
چون شود صبر میسّر ز توام ای دیده
۴
خبرت نیست نگارا تو ز درد دل من
کاو به شبهای وصال تو به جان کوشیده
۵
سرو نازا تو به ناز ار بخرامی بر ما
نبود عیب چو جای تو کنم در دیده
۶
ای صبا از بر من نزد دلارام خرام
قصّه درد دلم گوی زمین بوسیده
۷
که نیارم به سر کوی تو از بیم رقیب
چه کنم حال جهان نیست ز تو پوشیده
تصاویر و صوت

نظرات