جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۲۴۵

۱

گفتم که میارید ز بازار بنفشه

تا خود بچند از لب جوبار بنفشه

۲

گفتم [که] ز جوبار و ز بازار نشاید

آرند مگر از خط دلدار بنفشه

۳

چون دید به گرد رخ او خط دلاویز

از شرم خطت گشت نگوسار بنفشه

۴

از بوی سر زلف شکن بر شکن دوست

در خواب شده نرگس و بیدار بنفشه

۵

از روی تعشّق که ببوسد کف پایت

با خاک ره از جان شده هموار بنفشه

۶

تا بر سر او پای نهی ای بت دلخواه

بر خاک فتادست چنین خوار بنفشه

۷

تا دسته گل دید به دست بت گلرخ

از دسته بدر رفت به یکبار بنفشه

۸

سوسن شده آزاد وز چشمان تو نرگس

مست او به جهان گشته و هشیار بنفشه

۹

هر چند که سر بر سر زانوی غمت هست

چون زلف مپیچان تو سر از بار بنفشه

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۶۴

نظرات