
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۲۴۷
۱
در سر مرا ز عشقش سودا بود همیشه
در دل مرا ز شوقش غوغا بود همیشه
۲
او هست نور دیده زان روی دیده جان
بر روی همچو ماهش بینا بود همیشه
۳
بر روی چون گل تو بلبل صفت به بستان
در مدح او زبانم گویا بود همیشه
۴
در بوستان شادی پهلوی سرو و شمشاد
آن قد خوش خرامش پیدا بود همیشه
۵
مسکین دل حزینم از درد روز هجران
در کیش عشق بازان رسوا بود همیشه
۶
بر روی چون نگارش آشفته شد دل من
چون افعی دو زلفش شیدا بود همیشه
۷
بیداد و جور و خواری از دوست دایمم هست
فریاد و آه و زاری از ما بود همیشه
۸
چون سرو در دو چشمم بنشین بر آب چشمه
زیرا که سرو را جا بالا بود همیشه
۹
با سرو آب می گفت سرکش ز ما چرایی
سرسبزی تو دانی کز ما بود همیشه
۱۰
سروش جواب می داد کاندر چمن ز لطفش
ای دوست قامت ما زیبا بود همیشه
۱۱
مشکن تو زلف خود را همچون دل جهانی
آری دل شکسته ما را بود همیشه
تصاویر و صوت

نظرات