
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۲۶۳
۱
زان لعل لبم بده زکاتی
تا در تن ما کنی حیاتی
۲
چون شکّر آن لبم ندادی
ای جان و جهان کم از زکاتی
۳
از دوست جز این قدر نخواهم
کاندر قدمش بود ثباتی
۴
بر خط لبم دهد به هر سال
آن نور دو دیدگان براتی
۵
در سیهی دیده گو قلم زن
گر زآنکه نیابد او دواتی
۶
من تشنه آن لب چو قندم
سودم نکند لب فراتی
۷
در عرصه عشقت ای جهانگیر
شاه دل من شدست ماتی
نظرات