
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۲۷۳
۱
ز کوی دوست آمد شاد بادی
ولی از ما نکرد او باز یادی
۲
نگشتم شادمان از وصل و هردم
مرا بر دل ز غم باری نهادی
۳
به شاگردی وصلش جان بدادم
ندیدم زین صفت من اوستادی
۴
از ایامم چو جز غم نیست روزی
مرا خود کاشکی مادر نزادی
۵
اگرنه همچو خاکم خوار کردی
به باد جور ما را چون بدادی
۶
وگرنه مرغ زیرک بودی این دل
به دام عشق رویت کی فتادی
۷
جهان را سر به سر پیمود دیده
ندیده مثل تو یک حور زادی
تصاویر و صوت

نظرات