جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۲۷۷

۱

تا کی ای دیده دل اندر رخ جانان بندی

مدّتی با غم زلف مهی اندر بندی

۲

بس جفا می رود اندر غم هجران بر من

تا کی ای جان ستم و جور به ما بپسندی

۳

نقش رویت نرود هرگزم از دیده جان

تو مگر مهر رخت در دل ما آکندی

۴

آخر ای دیده ی مهجور ستمدیده چرا

در غمش باز سپر بر سر آب افکندی

۵

ای دل خسته تو تا چند ز سودای رخش

در سر زلف دلارام چنین پابندی

۶

ما سهی سرو ندیدیم بدین شیوه گری

ما دگر ماه ندیدیم بدین دلبندی

۷

چون دل و جان و جهان هر سه فدایت کردم

تو چرا یکسره دل را ز وفا برکندی

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۷۴

نظرات