جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۲۸۴

۱

به حکم آنکه مرا نیست در جهان یاری

ز خویشتن بترم نیست در نظر باری

۲

مرا نه دل نه دلارام و نه رفیق و نه یار

غمم بسیست ولی نیست هیچ غمخواری

۳

ز یار هست بسی بر دل ضعیفم بار

ولی نمی دهدم یار بر درش باری

۴

به دوستی دل ما برد و قصد جانم کرد

خدای را که، که دیدست ازین ستمکاری

۵

به خواریم همه عالم گواه حال شدند

که نیست در همه عالم چو تو جگرخواری

۶

به طنز گفت که در کار عشق ما چونی

چه بهترست مرا در جهان از این کاری

۷

که دید بلبل مستی چو من به باغ جهان

که دید چون رخ خوب تو حسن گلزاری

۸

رسید ناله زارم به هرکه در عالم

به گوش تو نرسیده فغان بیداری

۹

هزار بار بیازردم از غم هجران

چه باشد ار بنوازی به وصل یکباری

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۷۶

نظرات