
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۲۸۶
۱
ای که ز دولت و اقبال تو برخورداری
برخور از عمر و جوانی که تو در خور داری
۲
چون دلت می دهد ای سنگدل عهد شکن
بی خطایی که ازین غمزده دل برداری
۳
دل نداری و گرت هست دلش نتوان گفت
آن مگر آهن و سنگست که در بر داری
۴
گفتمش زلف تو در خواب ببینم گفتا
این محالست چه سوداست که در سر داری
۵
ای به شیرین سخنی خسرو خوبان جهان
شور فرهاد چه دانی تو که شکّر داری
۶
چون لب و کام من از جام وصالت خشکست
دایم از گریه چرا دامن من تر داری
۷
چون تو مجموعه لطفی ز چه در شأن جهان
بیشتر آیت جورست که از بر داری
۸
شاد بادا دلت از من چه غمت خواهد بود
تو که در ملک جهان این همه غمخور داری
۹
از جهان کام چه جویی دگر ای خام طمع
چون همه کام دل دوست میسّر داری
تصاویر و صوت

نظرات