جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۲۸۸

۱

دلم ز دست ببردی و جان به سر باری

بگو که با من بیچاره خود چه سر داری

۲

نه کامم از لب لعلت روا کنی شبکی

نه یک زمان غمم از دل به لطف برداری

۳

دلم ز دست ببردی مرا امان ندهی

ستمگرا نه چنین است رسم دلداری

۴

به ریش ما ننهادی تو مرهمی از وصل

به تیغ هجر بکشتی مرا بدین زاری

۵

تویی که یاد من خسته سالها نکنی

منم که با تو قرینم به خواب و بیداری

۶

هزار بی دل همچون منت به عالم هست

چه باشد ار من بیچاره را نگه داری

۷

به غور حال جهان کی رسی چو رفت از دست

عزیز من تو نداری سر جهانداری

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۷۸

نظرات