
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۲۹۲
۱
چه باشد ار ز من خسته دل تو یاد آری
ز روزگار وصال و ز عهد دلداری
۲
مکن تو عهد فراموش و مگسل آن پیمان
مکش چو سرو سر از ما اگر وفاداری
۳
ز جور و غصه بیازرده ای دل ما را
چه باشد ار ز وصالم به لطف باز آری
۴
ندادیم شبکی کام دل ز لعل لبم
ببردی از من بیچاره دل به عیاری
۵
عزیز مصر دل خلق عالمی بودم
مکن چنین به عزیزان کسی کند خواری؟
۶
به خواب دیده ام آن روی همچو ماهوشش
چه باشد ار بنماید دمی به بیداری
۷
به چشم مست و سر زلف دل ز ما بربود
نداد کام دل ما زهی سیه کاری
۸
نهاد بار جهان بر دل من آن دلبر
وفا نکرد و جفا می کند به سر باری
۹
منم تو را ز جهان بنده ای بدار مرا
که آن زمان به تو زیبا بود جهانداری
تصاویر و صوت

نظرات